هيپنوتيزم اريكسوني
متخصصان باليني در نيمه اول قرن بيستم طوري آموزش مي ديدند كه آنچه را كه قرار است در درمان اتفاق بيفتد طراحي نكنند و ابتكار عمل را در دست نگيرند بلكه منتظر بمانند تا بيمار چيزي بگويد يا كاري بكند، سپس وارد عمل شوند. در آن دوران تحت تاثير روانكاوي، درمان راجرزي و به طور كلي درمان روانپويشي ، اين ايده رواج يافته بود كه شخصي كه نمي داند چكار بكند و دنبال كمك مي گردد بايد تعيين كند كه در جلسه درمان چه اتفاقي بيفتد. از متخصص انتظار مي رفت منفعلانه يكجا بنشيند و گفتار و اعمال بيماران را تفسير بكند يا در مورد گفتار و اعمال بيماران به آنها بازخورد بدهد. همچنين در مورد تمام كساني كه به او مراجعه مي كنند حال با هر مشكلي، از يك رويكرد پيروي كند. در آن زمان متمركز شدن روي يك مشكل، تعيين اهداف ، مداخله عمدي در زندگي شخص يا بررسي نتايج درمان حكم ( فريبكاري )را داشت. اين رويكرد انفعالي باعث شد حرفه ي باليني، بسياري از راهبردهاي درماني مؤثري را كه قبل از قرن بيستم ابداع شده بودند از دست بدهد.
درمان راهبردي ، رويكرد يا نظريه خاصي نيست بلكه نامي براي مجموعه درمان هايي است كه در آن ها درمان گر مسئوليت تاثيرگذاري مستقيم بر مردم را بر عهده مي گيرد.
ماهيت هيپنوتيزم حكم مي كند كه هيپنوتيزم كننده جريان اتفاقات را تعيين كند. البته تا كنون تاثير هيپنوتيزم بر تمام درمان ها شناخته نشده است ولي مي توانيم بگوييم كه اكثر رويداداهاي درمانبخش ريشه در اين هنر دارند. درمان هايي كه تحت عناوين مختلف با شرطي سازي سر و كار دارند گرچه از كارهاي ثرندايك و اسكينر نشات گرفته اند ولي مفروضات اصلي آنها حاصل كارهاي پاولف است كه غرق در نظريه هاي هيپنوتيزم بود. رفتاردرماني در قالب بازداري تقابلي نيز كه اولين بار توسط جوزف ولپ مطرح شد، تا حدودي حاصل تجارب وي به عنوان يك هيپنوتيزم كننده بود. رواندرماني روانپويشي نيز خصوصا صورت روانكاوانه اش در دوران پر شكوه آزمايش هاي هيپنوتيزمي اواخر قرت نوزدهم ظهور پيدا كرد. ريشه روش فرويد به هيپنوتيزم بر مي گردد. اگرچه او رويكرد غير مستقيم تر را به القاي خلسه ترجيح مي داد ولي كارهايش از دل گرايش هيپنوتيزمي او بر آمدند. اما ميلتون آچ . اريكسون در بين اين گروه يك استثناست. او رفتار ميان فردي آدم ها را با رويكردي كه حاصل مستقيم هيپنوتيزم گرايي وي مي باشد تغيير داد.
اريكسون استاد رويكرد راهبردي است. او ساليان متمادي به عنوان يك روانپزشك سرشناس متخصص هيپنوتيزم مطرح بود و عمرش را وقف آزمايش و استفاده از هيپنوتيزم در درمان كرد. ولي نكته اي كه كمتر در مورد آن بحث شده است، رويكرد راهبردي وي در برابر افراد ، زن و شوهر ها و خانواده ها بود كه در آن به طور رسمي از هيپنوتيزم استفاده نمي كرد. البته حتي وقتي به طور رسمي از هيپنوتيزم استفاده نمي كرد هم سبك درمانش هيپنوتيزمي بود تا حدي كه هر آنچه انجام مي داد ظاهرا در هنر هيپنوتيزم ريشه داشت. او فنون هيپنوتيزمي بسياري را وارد حيطه درمان كرد و هيپنوتيزم را از يك نوع شعائر، به سبك خاصي از ارتباط تبديل كرد.
ميلتون اريكسون تقريبا روش هاي بي شماري براي القاي خلسه هيپنوتيزمي داشت. اريكسون ممكن است از شعائر القاي هيپنوتيزمي استفاده كند ولي اين كار را تحت لواي يك گفتگو انجام ميدهد بدون آن كه حتي لفظ هيپنوتيزم را بكار ببرد. او مي تواند در حالي كه با يك نفر صحبت مي كند، كس ديگري را هيپنوتيزم كند يا در حين سخنراني با تاكيد كردن روي كلمات، شخص خاصي را در ميان حضار به خلسه ببرد و روي يك نفر كار كند و آن شخص يا اصلا نفهمد هيپنوتيزم شده يا بعدا اين را بفهمد. از اين ديدگاه، اريكسون خلسه هيپنوتيزمي را نه تنها در مورد حالت يك شخص بلكه در مورد نوع مبادله اي كه بين دو نفر صورت مي گرفت به كار مي برد. با اين تلقي، هيپنوتيزم تعريف گسترده تري پيدا مي كند و مي توانيم آن را در وضعيت هاي گوناگون شاهد باشيم خصوصا در درگيري هاي تنگاتنگ طرفين درمان.
دیدگاهتان را بنویسید