هیپنوز که زمانی تصور میشد چیزی به جز ”تصورات پرورده شده“ نیست در واقع ابزار قدرتمندی برای هدایت تجسّم، تصوّر و تمرکز است.
هیپنوز که از صدها سال پیش معلوم شده بود که در کمک به بیماران دردمند و مضطرب مؤثر است، هنوز به عنوان ابزار مؤثر و مقبول در مدیریت استرسِ حین اقدامات طبّی و پس از سوانح، درد مزمن ، مسائل عادتی، علائم انفکاکی ، و وضعیتهای روان- تنی قابل استفاده است.
هیپنوز که قدیمیترین تکنیک روان درمانی است، در خط مقدّمِ جبههی دانش تعامل ”روان- مغز- بدن“ نیز قرار دارد.
هیپنوز شامل یک توانایی اختصاصی برای توجّه متمرکز و تجسّم ، حین کاهش و به حداقل رساندن آگاهی از محیط است.
پدیدهی هیپنوز به صورت خود بخود و بدون القای رسمی نیز رخ میدهد. علاوه بر آن ظرفیت تجربهی هیپنوز به صورت قابل توجهی بین افراد مختلف، فرق دارد و یک صفت ثابت است. ظرفیت هیپنوز را میتوان به خوبی تشخیص داد و از آن به عنوان یک کمک ارزشمند در بسیاری از استراتژیهای روان درمانی استفاده کرد.
کلمهی هیپنوز از ریشهی لاتینی ”هیپنو“ که به معنی ” خواب“ است اتخاذ شده است و این ” غلط مشهور“ است چون هیپنوز به عنوان یک پدیدهی مستقل، ” نوعی از خواب“ نیست بلکه روند پیچیدهای است شامل تمرکز توأم با توجّه دقیق و گیرندگی فعّال.
گرچه ”آگاهی از محیط“ هم حین خواب و هم در هیپنوز کاهش مییابد امّا ”توجه متمرکز“ که در حالت خواب به صورت یکنواخت منتشر شده است، حین خلسهی هیپنوتیزمی افزایش مییابد.
تاریخچه
فلسفه، ادبیات و مذاهب شرقی و غربی آکنده از توضیحات وضعیتهای مختلف خلسه، حالات جذبه، و انفکاک خودبخود در میان درمانگران و درمانجویان است.
اولین بار که این پدیدهها به صورت رسمی به عنوان ابزارهای درمانی توصیف شدند مربوط به قرن هیجدهم و تئوری جنجال برانگیز ”مسمر“ در مورد انرژی ”مغناطیسی“ یا مایع نامرئی بود که به نظر مسمر میتوانست از درمانگر یا شئ دیگر جریان پیدا کند و عدم تعادلها را در بیمار تصحیح کرده و سلامتی رابه فرد بیمار بازگرداند.
روشهای غیر معمول مسمر و تئوریهای مربوط به نیروهای مغناطیسی، انعکاس منفی بین دانشمندان آن روزگار و دولت فرانسه داشت. در سال ۱۷۸۴ یک تیم تخصصی که شامل ”بنیامین فرانکلین“، شیمیدان مشهور ”آنتوان نوریت لاوازیه“ و ”ژوزف ایگناس گیلوتین“ بود در فرانسه در حضور پادشاه تشکیل جلسه داد. آنها نتیجه گرفتند که این پدیده چیزی جز ”تصورات پرورده شده“ نیست.
جیمز برید که در دههی ۱۸۴۰ به طبابت و جراحی در انگلستان مشغول بود با پدیدهای مشابه آنچه مسمر گزارش کرده بود، مواجه شد: او دریافت که میتواند حالت خلسه را با ”تثبیت چشم“ و بستن چشم ایجاد کند.
در سال ۱۸۴۷ برید از تئوری بیاعتبار تأثیر مغناطیسی دست برداشت و مفهوم روان شناختی جدیدی به نام تک فکری (Monoideism) را پیشنهاد کرد و منظور او آن بود که در هیپنوز، فکر انسان به صورت ذهنی بر یک فکر غالب منفرد، تمرکز میکند. در این وضعیت سوژهها بسیار تلقین پذیرند و میتوانند توجه خود را بر افکار مخصوصی متمرکز کنند که میتواند بر رفتار تأثیر بگذارد.
نورولوژیست بزرگ فرانسوی ”ژان مارتین شارکو“ حالت هیپنوز را به عنوان یک پدیدهی فیزیولوژیک – عصبی (اصطلاحاً خواب عصبی) در نظر گرفت و آن را علامتی از بیماری روانپزشکی (به قول او ”یک حالت عصبی مصنوعی یا تجربی“) دانست.
”پیر ژانه“ از این موضع در مورد هیپنوز حمایت کرد اما ”هیپولیت برنهایم“ که معتقد بود ”هیپنوز عملکردی از مغز نرمال است“ با هر دوی آنان مخالفت کرد. ”زیگموند فروید“ هیپنوز را به اتفاق ”شارکو“ مطالعه کرد و این کار هستهی مرکزی کار کلاسیک او در مورد ”هیستری“ به اتفاق ”ژوزف بروئر“ بود.
فروید در زندگینامه خود لحظهای را که تصمیم گرفت استفادهی رسمی از هیپنوز را کنار بگذارد شرح داده است. خانم بیماری طی حالت هیپنوز بازوهای خود را به دور گردن فروید حلقه کرد: ”من به اندازهی کافی منصف و نجیب بودم که این اتفاق را به پای جذابیتهای غیر قابل مقاومت خودم نگذارم! و حس کردم که من در این لحظه ماهیّت عناصر اسرار آمیزی را که پشت پدیدهی هیپنوز دستاندرکارند، دریافتهام. به منظور افتراق هیپنوز از سایر پدیدهها که با آن تفاوت خاصی دارند ضرورت داشت که استفاده از هیپنوز را متوقف کنم.“
فروید پدیدهی ”انتقال“ را کشف کرده بود و برای کنترل یا حذف آن، تصمیم گرفت که استفاده از القاهای هیپنوتیزمی را متوقف کند ولی استفاده از ” تخت روانکاوی” را ادامه داد و توجه خود را به جای خلسهی هیپنوتیزمی به روند تداعی آزاد به عنوان یک تکنیک درمانی متمرکز ساخت ، ولی این تغییرات رسمی، وقوع خود به خود حالت خلسه در اثنای رواندرمانی را منتفی نکرد.
به دلیل وقوع مکرّر پدیدهی ”موج انفجار“ طی جنگ جهانی اول، ارنست سیمل که یک سایکوآنالیست آلمانی بود به هیپنوز جهت درمان اختلال اضطرابی جنگ علاقمند شد او تکنیکی برای دسترسی به مطالب سرکوب شده ابداع کرد و آن را هیپنو آنالیز نامید.
طی جنگ جهانی دوم هیپنوز نقش مهمی در درمان درد، خستگی جبهه، و اضطراب ایفا کرد. بعضی از اولین مطالعات در مورد یادآوری خاطرات، و کنترل فعالیت فیزیولوژیک با هیپنوتیزم در دانشکدهی روانپزشکی نظامی ارتش آمریکا انجام شد.
در سال ۱۹۵۵ انجمن پزشکی انگلستان هیپنوز را به رسمیت شناخت و توصیه کرد که هیپنوز در دانشکدههای پزشکی تدریس شود. در سال ۱۹۵۸ انجمن پزشکی آمریکا و انجمن روانپزشکی آمریکا هیپنوز را به عنوان یک روش درمانی موثر و بی ضرر به رسمیت شناختند.
دیدگاهتان را بنویسید